زندگانی زنده مانی گشته است

ساخت وبلاگ
(بیوگرافی)استاد ساعد باقری ـ در سال 1339 در محله نازی‌آباد تهران متولد شد. در سال 1361 به جلسات شعر حوزه هنری وارد شد و در سال 1362 همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و نویسنده‌ی برنامه‌ی رادیویی راه شب شد و همزمان به سرودن شعر نیز پرداخت.در سال 1363 مجموعه‌ی شعر «نجوای جنون» را چاپ کرد. او در سال 1368 مدیریت گروه کودک و نوجوان رادیو را به عهده داشت و هم‌زمان به عرصه‌ی ترانه‌سرایی نیز وارد شد.‌در سال 1371 کتاب «شعر امروز» را با موضوع تحولات قالب‌های شعری طی سال‌های 1357 تا 1370 همراه با محمدرضا محمدی نیکو چاپ کرد.در سال 1372 با پخش برنامه 120 قسمتی «تماشاگه راز» با موضوع تحقیق و پژوهش در سبک هندی از شبکه دوم سیما مطرح شد. او طی سال‌های 1372 تا 1374 مدیریت اداره‌ی کل موسیقی و سرود صداوسیما را به عهده گرفت.او در سال 1383 مجدداً با عنوان رئیس شورای شعر و عضو شورای عالی شعر وارد مرکز موسیقی و سرود صداوسیما شد. کتاب «مدیر باش، رئیس» آخرین اثر منتشرشده از ساعد باقری است که در اسفند ماه سال 1394 رونمایی شد.بسیاری از اشعار او در تولید آلبوم خوانندگان مطرح کشور چون عبدالحسین مختاباد، علیرضا افتخاری، حسام‌الدین سراج و محمد اصفهانی مورد استفاده قرار گرفته‌است.آثار :سرود ملی جمهوری اسلامی ایران (1370)نجوای جنون (مجموعه شعر، سال 1363)شعر امروز (با موضوع تحولات قالب‌های شعری، سال 1371)مدیرباش، رئیس (سال 1394)‌─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─‌‌(آشفته حالی)ای دل این آشفته حالی را که تقدیم تو کردوحشت آن جای خالی را که تقدیم تو کردخواب دیدی تیغ عریان را، خیال انگاشتیزخم آن تیغ خیالی را که تقدیم تو کردفرصت گل چیدن از باغ جمالش با تو بوداینک این بهت جلالی را که تقدیم تو کرددر طلوع گریه ها، ای آسمان چشم من بودکهکش زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 45 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 20:59

(چه می‌خواهی)کشتی مرا، اکنون بگو دیگر چه می‌خواهی؟زین کشته‌ی بی‌آرزو دیگر چه می‌خواهی؟در جان من دیگر نماند آن شور سرمستیخالی ز مِی شد آن سبو، دیگر چه می‌خواهی؟گفتی بگو، گفتم، ولی نشنیدی و در منافسرد ذوق گفتگو، دیگر چه می‌خواهی؟حالم چه می‌پرسی، نشسته خار در چشممزهراب جوشد از گلو، دیگر چه می‌خواهی؟با اشک پروردم تو را ای گل، ولی هیهاتکآن آب برگردد به جو، دیگر چه می‌خواهی؟خون دل عاشق حلال انگاشتی ، حق بودخونش حلالت باد، از او دیگر چه می‌خواهی؟"ساعد باقری" زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 45 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 20:59

(فرسوده‌ی فرسنگ)دیری‌ست که دل ، آن دل دلتنگ شدن هابی دغدغه تن داده به این سنگ شدن هاآه ای نفس از نفس افتاده! کجا رفتدر نای نی افتادن و آهنگ شدن ها ؟کو ذوق چکیدن ز سر انگشت جنون ، کو؟جاری به رگ سوخته‌ی چنگ شدن هازین رفتن کاهل چه تمنّای فتوحی؟تیمور نخواهی شد از این لنگ شدن هاپای طلبم بود و به منزل نرسیدممن ماندم و فرسوده‌ی فرسنگ شدن ها"ساعد باقری" زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 55 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 20:59

(نعره‌ی یا هو)خوش آن محفل که از می گر سرایم رو بسوزاندبه هر جانب که غلتم داغ در پهلو بسوزاندمیا در باغ ما رضوان که نخل آرای این گلشنبه هر جانب که رو آرد ، نسیمش رو بسوزاندلبم گر با ترنم آشنا گردد در این معنی...صد آتش خانه از یک نعره‌ی یا هو بسوزاندز بهر عافیت زانو نرنجانی که از گرمیسر شوریده‌ی من عشق را زانو بسوزانداگر یک دم نفس در دل نگهدارم ، ز هر مویمجهَد برقی که چندین خانه از هر سو بسوزاندچنان با نیک و بد خو کن که بعد از مردنت (عرفی)مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند."عرفی شیرازی" زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 59 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 0:18

(غم دوران)یارب! غم بی‌رحمی جانان به که گویم؟جانم غم او سوخت، غم جان به که گویم؟نی یار و نه غمخوار و نه کس محرم اسراررنجوری و مهجوری و حرمان به که گویم؟آشفته شد از قصه‌ی من خاطر جمعیدیگر چه کنم؟ حال پریشان به که گویم؟گویند طبیبان که: بگو درد خود ، اما...دردی که گذشته‌ست ز درمان به که گویم؟دردی، که مرا ساخته رسوا ، همه دانندداغی، که مرا سوخته پنهان، به که گویم؟اندوه تو ناگفته و درد تو نهان بهْاین پیشِ که ظاهر کنم و آن به که گویم؟خلقی همه با هم ، سخن وصل تو گویندمن بی‌کسم، افسانه‌ی هجران به که گویم؟دور طرب، افسوس! که بگذشت، (هلالی)دور دگر آمد ، غم دوران به که گویم؟"هلالی جغتایی" زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 57 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 0:18

(بیوگرافی)استاد دکتر سیروس شَمیسا ـ متولد 29 فروردین 1327 در رشت می‌باشد. وی تحصیلات عالی خود را در دانشگاه شیراز آغاز کرد و چند سالی پزشکی خواند، ولی پس از چندی تغییر رشته داد و در همان‌جا مدرک کارشناسی خود را در ادبیّات فارسی گرفت.پس از آن وارد دوره‌ی دکترای ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد و در سال 1357 از رسالهٔ خود به راهنمایی خانلری دفاع کرد. او در سال 1380 یکی از چهره‌های ماندگار ایران لقب گرفت. کتاب‌های او در بسیاری از دانشگاه‌های ایران تدریس می‌شود.‌‌از چپ: علی‌اصغر قهرمانی مقبل، سیروس شمیسا، ابوالحسن نجفی، محسن ذاکرالحسینی، علی‌اشرف صادقی و امید طبیب‌زاده، اولین همایش شعر فارسی و زبان‌شناسی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 10 اردیبهشت 1389‌‌آثار :نقد ادبیداستان یک روح (تأویل داستان بوف کور صادق هدایت)سبک‌شناسی نثرانواع ادبیراهنمای ادبیات معاصر (شرح و تحلیل گزیدهٔ شعر نو فارسی)نگاهی به فروغ فرخزادکلّیّات سبک‌شناسیسبک‌شناسی شعرنگاهی به سپهریطرح اصلی داستان رستم و اسفندیارشاهد بازی در ادبیات فارسیمکتب‌های ادبیبیانآینه و سه داستان دیگربا یونگ و هسه (ترجمه)کتاب عشق جادویی (ترجمه)فرهنگ اشارات ادبیات فارسی (اساطیر، سنن، آداب، اعتقادات، علوم …)گزیده منطق‌الطیرسیروس در اعماق (رمان)معانیمونسون (رمان)نگاهی تازه به بدیعماه در پرونده (داستان)یادداشت‌های حافظزندگانی قدیمی استفرهنگ تلمیحات (اشارات اساطیری، داستانی، تاریخی، مذهبی در ادبیات فارسی)سیر غزل در شعر فارسیاخبار باغ‌های بزرگبیان و معانیسیر رباعیفرهنگ عروضیآشنایی با عروض و قافیهشاهِ نامه‌هاجادوی زبانشاهدبازی در ادبیات فارسییکی از کتاب‌های مشهور وی شاهدبازی در ادبیات فارسی است که در سال 1381 در ایران به چاپ رسید، ولی از زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 54 تاريخ : شنبه 18 شهريور 1402 ساعت: 0:18

(چه باید کرد ؟)ستم بر ما روا داری نداری هیچ پرواییبه هیچ آیین نیازارد ضعیفی را تواناییفرا با ناله هر سمتی به سوی آسمان دستی استفرو از گریه هر سویی میانِ آب و گِل پاییستم پنهان نخواهد شد ستم پنهان نخواهد ماندکه آخر غدّۀ چرکین برون آرد سر از جاییفرود بی‌فرازی نیست در این راه و می‌دانمکه پایینی که ما هستیم خواهد داشت بالاییستم کم کن که اشک و آه را تأثیر خواهد بودبترس از آهِ مظلومیّ و اشک ناشکیباییستم کم کن که از این آه می‌سوزی سحرگاهیستم کم کن که از این اشک می‌افتی به دریاییدر آن آتش نمی‌گردی خلیلی در گلستانیدر آن دریا نمی‌گیری عصا یا دستِ موساییبسنج امروز و فردا را و از فردا بترس ای شیخکه خود گفتی که می‌باشد پس از امروز فرداییگرفتم خوانده‌ای فقهِ مقارَن مفتیِ کلّیبرای هرچه می‌خواهد دلت ننویس فتوایینخواهد داشت خوابی سر به سر آشفته تعبیرینخواهد داشت نثری مو به مو کلپتره معنایینخواهد داشت حتماً برد شمشیری کمربندینخواهد کرد قطعاً کارِ دیواری مقوّایینخواهد شد تنک‌ذوقی حریفِ مثلِ خیّامینخواهد شد سبک‌عقلی حریفِ ابن سیناییترا یک بار هم اندیشۀ روز مبادا نیستبکن یک بار هم اندیشۀ روزِ مباداییببین بر چهره‌ام هر لحظه ردّ پای اندوهیبگیر از دفترم هردم پیِ شعرِ دریغاییچه باید کرد با شیخ ریا آخر چه خواهد کرداسیرِ دستِ نادانی اگر افتاد داناییدکتر غلامعباس سعیدی زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 16:03

(لاف هنر)زاهد و سبحه‌ی صد دانه و ذکر سحریمن و پیمودن پیمانه و دیوانه‌گریچون همه وضع جهان گذران در گذر استمگذر از عالم شیدایی و شوریده‌سریتا کی از شعبده‌ی دور فلک خواهد بودباده‌ی عیش به جام من و کام دگریتا شدم بی خبر از خویش ، خبرها دارمبی‌خبر شو که خبرهاست درین بی‌خبریتا شدم بی‌اثر ، از ناله ، اثرها دیدمبی اثر شو که اثرهاست درین بی اثریتا زدم لاف هنر خواجه به هیچم نخریدبی‌هنر شو که هنرهاست درین بی‌هنریسرو آزاد شد آن دم که ثمر هیچ ندادبی ثمر شو که ثمرهاست درین بی‌ثمریتا سر خود نسپردیم به خاک در دوستخاطر آسوده نگشتیم از این دربه دریبیستون تاب دم تیشه‌ی فرهاد نداشتعشق را بین که از آن کوه گران شد کمریپری از شرم تو در پرده نهان شد وقتیکه برون آمدی از پرده پی پرده‌دریشهره‌ی شهر شدم از نظر همت شاهتو به خوش منظری و بنده به صاحبنظریآفتاب فلک عدل ملک ناصر دینکه ازو ملک ندیده‌ست به جز دادگریآن که تا دست کرم گسترش آمد به کرمتنگ دستی نکشیدیم ز بی سیم و زریتا (فروغی) خط آن ماه درخشان سر زدفارغم روز و شب از فتنه‌‌ی دور قمری."فروغی بسطامی" زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 65 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 16:03

(همسفر)هر جا که سفر کردم ، تو همسفرم بودیوز هر طرفی رفتم ، تو راهبرم بودی با هر که سخن گفتم ، پاسخ ز تو بشنفتم بر هر که نظر کردم ، تو در نظرم بودی هر شب که قمر تابید، هر صبح که سر زد شمس در گردش روز و شب ، شمس و قمرم بودی در صبحدم عشرت ، همدوش تو میرفتم در شامگه ی غربت ، بالین سرم بودی در خنده‌ی من چون ناز، در کنج لبم خفتی در گریه‌ی من چون اشک، در چشم ترم بودی چون طرح غزل کردم، بیت الغزلم گشتی چون عرض هنرم کردم ، زیب هنرم بودی آواز چو میخواندم ، سوز تو به سازم بود پرواز چو می‌کردم ، تو بال و پرم بودی هرگز دل من جز تو ، یار دگری نگزید ور خواست که بگزیند ، یار دگرم بودی (سرمد) به دیار خود، از راه رسیده گفت هر جا که سفر کردم ، تو همسفرم بودی"صادق سرمد" زندگانی زنده مانی گشته است...
ما را در سایت زندگانی زنده مانی گشته است دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kouchesaresher بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 7 شهريور 1402 ساعت: 16:03